سه شنبه 31 فروردين 1397 |
داستان امروز : یک تجربه
پسرکوچکی برای مادر بزرگش توضیح میداد که چگونه همه چیز ایراد دارد.
مدرسه ، خانواده ، دوستان و . . .
مادر بزرگ که مشغول پختن کیک بود ازپسر کوچولو پرسید که کیک دوست داری؟
وپسرکوچولوپاسخ داد : البته که دوست دارم .
روغن چطور ؟ نه ! ازآردخوشت می آید ؟جوش شیرین چطور ؟ نه مادربزرگ ! حالم ازهمه شان بهم می خورد .
بله همه این چیزها به تنهایی بدبنظرمیرسند اماوقتی به درستی باهم مخلوط شوند ، یک کیک خوشمزه درست می شود .
خداوندهم به همین ترتیب عمل میکند ، خیلی ازاوقات تعجب میکنیم که چرا خداوندبایدبگذاردماچنین دوران
سختی رابگذرانیم امااومی داندکه وقتی همه این سختی هارا به درستی درکنارهم قرار دهد نتیجه همیشهخوب است .
ماتنهاباید به او اعتمادکنیم ، درنهایت همه این پیشامدها باهم به یک نتیجه فوق العاده تبدیل میشود .
زندگی پراست از گره هایی که تو آن را نبسته ای
اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی
تنهـــــای تنهـــــا . . .
امااطمینان داشته باش که بایاد وکمک ازخداوندقطعا از پس هرمشکلی برمی آیی .
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: جملات کوتاه اثرگذار, داستان کوتاه اموزنده, دلنوشته کوتاه, عکس زیبا, گره های زندگی, تنهای تنها, کمک ازخدا, کیک خوشمزه, داستان امروز, پسرکوچولو, مادربزرگ, دوران سختی, نتیجه, اعتماد, پیشامد, ایراد, مخلوط, ,
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
|